انــوشـــه

یـــاد نــــامــه از یـگ گــــل پـرپـرشــده

انــوشـــه

یـــاد نــــامــه از یـگ گــــل پـرپـرشــده

ثناگویی امیر دزدان

شاعری پیش امیر دزدان رفت و ثنایی بر او بگفت.

فرمود تا جامه ازو برکنند و از ده به در کنند.

مسکین، برهنه به سرما همی رفت...

سگان در قفای وی افتادند.

خواست تا سنگی بردارد و سگان را دفع کند.

در زمین یخ گرفته بود.

عاجز شد، گفت:

این چه حرامزاده مردمانند، سگ را گشاده اند و سنگ را بسته!

امیر از غرفه بدید و بشنید و بخندید،

گفت: ای حکیم، از من چیزی بخواه.

گفت جامه خود را می خواهم اگر انعام فرمایی. رضینا من نوالک بالرحیل


امیدوار بود آدمی به خیر کسان

مرا به خیر تو امٌید نیست،شر مرسان


سالار دزدان را رحمت بر وی آمد و جامه باز فرمود و قبا پوستینی، بر او مزید کرد و درمی چند.

برگرفته از: گلستان

ای دوست

رفت که رفت

نماند که نماند

نبود که نبود

ندید که ندید

خودت را در آینه نگاه کن مرور کن هرروز را

 


مرور کن از خود گذشتن هایت را

مرور کن باورهایِ زیرِ پا لِه شده ات را

مرور کن که چندین بار برایِ خندیدنش با بغض خندیدی

مرور کن چندین بار راهی را رفتی که

همیشه ترس و واهمه از آن داشتی

مرور کن چندین خطِ قرمزِ خودت را برایِ او سبز کردی

دیدی ؟

تو همه کار کرده ای تو عاشق بوده ای

سرت را بالا بگیر ، اشک هایت را پاک کن

لبخند بزن

در ان دنیا بی شک یک نفر بی تابِ خنده هایِ توست

بی قرارِ آغوشِ توست

در ان دنیا بی شک یک نفر

طعمِ بوسه هایِ تو را می فهمد

خط به خطِ آغوشِ تو را می خواند

در ان دنیا بی شک یک نفر تو را آنقدر می خواهد

که گویی  قبل از او هیچکس در قلبِ تو

خانه ای نداشته...

ﺧﺪﺍﯾﺎ ...

ﺗﻮ ﺍﯾﻦ ﺩﻧﯿﺎﯼ ﮐﺜﯿﻒ ...

ﺍﯾﻦ ﻗﻠﺐ ﭘﺎﮎ ﭼﯽ ﺑﻮﺩ

که  ﺑﻪ ﻣﺎ  دادی....

ادامه مطلب ...

ای دوست

         ای دریغا روح قدسی کز همه پوشیده است

                                        پس که دیده ست روی او ونام او پوشیده است

            هرکه بینــــد در زمــان از حسن او کافر شود

                                         ای دریغـــا کاین شریعت گفت ما ببریده است

         کون وکان برهم زن واز خودبرون شو تا رسی

                                        کاین چنین جایی خدا از دو جهان بگزیده است

ای دوست

چرا تو ای شکسته دل خدا خدا نمی کنی ؟

خدای « چاره ساز » را چرا صدا نمی کنی ؟


به هر لب دعای تو فرشته بوسه می زند

برای درد بی امان چرا دعا نمی کنی ؟


  ادامه مطلب ...

زمستون

زمستون تن عریون باغچه چون بیابون
درختا با پاهای برهنه زیر بارون
نمیدونی تو که عاشق نبودی
چه سخته مرگ گل برای گلدون
گل و گلدون چه شبها نشستن بی بهانه
واسه هم قصه گفتن عاشقانه
چه تلخه چه تلخه باید تنها بمونه قلب گلدون
مثل من که بی تو نشستم زیر بارون زمستون
زمستون برای تو قشنگه پشت شیشه
بهار زمستونها برای تو همیشه
تو مثل من زمستونی نداری
که باشه لحظه چشن انتظاری
گلدون خالی ندیدی نشسته زیر بارون
گلهای کاغذی داری تو گلدون
تو عاشق نبودی ببینی تلخ روزای جدایی
چه سخته چه سخته بشینم بی تو با چشمای گریون
بشینم بی تو با چشمای گریون
بشینم بی تو با چشمای گریون