انــوشـــه

یـــاد نــــامــه از یـگ گــــل پـرپـرشــده

انــوشـــه

یـــاد نــــامــه از یـگ گــــل پـرپـرشــده

تو

 قطعا روزی صدایم را خواهی شنید...  

 

روزی که نه صدا اهمیت دارد نه روز..

 

 

حسین پناهی

نظرات 4 + ارسال نظر
جوجو(دانلودباز) شنبه 14 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 07:49 ب.ظ http://bir-jand.blogsky.com

سلام مرسی سر زدی.تیکه میندازی به من؟
دنیا دو رو داره یا قبول میشم میرم ارشد یا قبول نمیشم نمیرم

سلام عزیز ببخشید تیکه چی رو میندازم ؟
من شما رو نمی شناسم که بخواهم چنین کاری کنم
آرزو می کنم حتما در هر راهی که قدم برمیداری موفق باشی

نسیم سه‌شنبه 24 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 06:09 ب.ظ http://nasimeironi.blogfa.com

در دعا کردن از خداوند باید مانند مثل کودکی باشی که شب را به راحتی می خوابد ، چون اطمینان دارد که صبح ، چیزی را که از پدرش خواسته آماده است . . .

---------------------------------------------------
« مادرم صبحی می گفت : موسم دلگیری است - من به او گفتم: زندگانی سیبی است ، گاز باید زد با پوست » ... سهراب سپهری

---------------------------------------------------
مردی که کوه را از میان برداشت ، کسی بود که شروع به برداشتن سنگ ریزه ها کرد
می گویند : شاد بنویس ...
نوشته هایت درد دارند!
و من یاد ِ مردی می افتم ،
که با کمانچه اش ،
گوشه ی خیابان شاد میزد...
اما با چشمهای خیس ...!

منتظر حضورت در وبلاگم و نظر ت راجع به پست جدیدشون بگید.

سلام خانومی چرا نمیتونم به کلبه ی قشنگت وارد شوم ؟

نسیم چهارشنبه 25 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 06:40 ب.ظ http://nasimeironi.blogfa.com

سه دانگ از صدای عاشیق ها

هنوز در زیر آوار است

و شمس تبریزی

آمده است به فعلگی و معلمی قرآن

جایی در حوالی اهر

و شیخ محمود

دارد از زیر همین آوار

مثنوی و قرآن بیرون می آورد و می خواند:

"همه عالم به نور اوست پیدا ..."

ستارخان هنوز یک پایش در زیر آوار است

فریاد می زند که از سفارتخانه های اجنبی

کمک قبول نباید کرد

حالا با شمس در محله ی سلّه بافان می چرخم

با ناصرخسرو به خانه ی قطران می روم

آن روز هم که زلزله آمد

چهل هزار تن مردند

همیشه خاصیت زلزله همین است

که روح ها را

به هم می ریزد

کمال را از خجند می برد به سرخاب و

باکری را از مجنون می کشاند به آسمان ارومیه

و مرا از این گوشه ی جهان می برد

به کوچه ی دلتنگی آقامحمدحسین بهجت تبریزی...

یکی دست شهریار را بگیرد

که بیرون زده ست این وقت شب

با زیرشلواری و همان کلاه پوستی

در محله ی پدری

دنبال حبیب و رفقایش می گردد...

تاریخ می گوید این زلزله

پس زلزله هایی ست

که پیشتر آمده بود

و این از خواص زلزله الارض است

که گاه تکه ای از بسطام را می برد به بم

و کوه حیدربابا را

این وقت شب

آورده است به رختخواب ابری من

در دهلی نو

و من از او مدام

سراغ ساز "عاشیق عیمران" را می گیرم...
شعر علیرضا غزوه برای زلزله زده ها
---------------------------------------------------------------------------
یا مطلب ((به احترام سولمازها )) آپم.نظر یادتون نره
خیلی اومدم و سر زدم
ده برابر باید بیاید ها!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!۱

واقعا متاسفم چرا در خونه ت رو به روم باز نمی کنی؟

nasim چهارشنبه 22 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 08:06 ق.ظ http://nasimeironi.blogfa.com

زندگی برگ بودن در مسیر باد نیست
امتحان ریشه هاست
ریشه هم هرگز اسیر باد نیست
زندگی چون پیچکی است
انتهایش می رسد پیش خدا
...................................
بامطلب دروغ بزرگ آپ هستم و منتظرحضورگرمت
سر نمی زنی!خوبید ان شالله؟
حتما در مورد ادعای صبا نظر بدید

سلام عزیز ممنون از حضورت ، متاسفانه خیلی در نوشتن تنبل شده ام
نسیم جان نتوانستم به وب قشنگت وارد بشم دلیلش رو نمیدونم
از این نوشته های قشنگت هم ممنونم گلم
موفقییت و شادیت را آرزو می کنم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد