-
چرا؟
جمعه 28 مردادماه سال 1390 23:00
خوبان ، گلوفشرده ی قهر طبیعتند دربند می کشد فلک ، آزاده مرد را آیا چگونه است که بسیار دیده ایم جان آفرین به دوست دهد ، رنج و درد را ؟ گلها وجود خویش ، به پاها فشانده اند بس خارها که بر سر دیوار مانده اند !
-
ای رحیم !!
شنبه 15 مردادماه سال 1390 21:47
باز آى و دل تنـگ مرا مونس جان بـاش وین سوخته را محـرم اســرار نهان بـاش زان باده که در میکده عشـق فروشــند ما را دو سه ساغر بده و گو رمضان باش .
-
زندانی
پنجشنبه 30 تیرماه سال 1390 22:37
ذهن ما زندان است ما در آن زندانی قفل آن را بشکن در آن را بگشا ی و برون آ ی ازی ن دخمه ی ظلمانی نگشا یی گل من خویش را حبس در آن خواهی کرد همدم جهل در آن خواهی شد همدم دانش و دانا یی محدوده خویش و در این ویرانی همچنان تنگ نظر می مانی هر کسی در قفس ذهنی خود زندانی است ذهن ما زندان است ما در آن زندانی قفل آن را بشکن در آن...
-
توجه
یکشنبه 26 تیرماه سال 1390 21:29
در زمین مردمان خانه مکن کار خود کن، کار بیگانه مکن کیست بیگانه؟ تن خاکی تو کز برای اوست غمناکی تو
-
به یاد
شنبه 6 فروردینماه سال 1390 18:45
مهربان من درشکفتن جشن نوروز برایت در همه ی سال سر سبزی جاودان وشادی ،اندیشه ای پویا و ازادی و برخورداری از همه نعمتهای خدادادی ارزومندم.به یاد داشته باش بهار تلنگری ست برای بازگشت به خویشتن خویش ، بهار فرصت قشنگی ست برای ما که غبار غصه از شیشه دل برداریم بهار بهانه ی شادیست تا رنگ خدا روی تمام فصلهای زندگی جاری شود...
-
انوشه !
چهارشنبه 19 آبانماه سال 1389 17:02
شبی غمگین٬شبی بارونی و سرد مرا در غربت فردا رها کرد دلم در حسرت دیدار او ماند مرا چشم انتظار کوچه ها کرد به من می گفت تنهایی غریب است ببین با غربتش با من چه ها کرد تمام هستیم بود و ندونست که در قلبم چه آشوبی به پا کرد و او هرگز شکستم را نفهمید اگر چه تا ته دنیا صدا کرد اما عزیز دل روحت شاد
-
زندگی
سهشنبه 30 شهریورماه سال 1389 20:31
زندگی ادامه دارد . امروز با ما و یکی از فردا ها بدون ما خواهد گذشت. فرصت دیدن زیبایی ها و دوست داشتن دیگران را برای فردا نگذاریم. خــــــدایـــــــــــــــــــــــــا هر وقت غمگین میشوم، هر وقت از ترس و دلشوره پر میشوم ، و به خودم میگویم «یادت باشد با این قلب مچاله شده و ابروهای گره کرده نمیتوانی جزء دوستهای خدا...
-
دعایی در ماه مبارک
شنبه 23 مردادماه سال 1389 03:26
سال ها پیش از این ، فرشته ی من بند بر دست و مهر بر لب داشت در نگاه غمین دردآمیز گله ها از سیاهی شب داشت سال ها پیش از این ، فرشته ی من بود نالان میان پنجه ی دیو پیکرش نیلگون ز داغ و درفش چهره اش خسته از شکنجه ی دیو دیو ، بی رحم و خشمگین ،او را نیزه در سینه و گلو کرده مشتی از خون او به لب برده پوزه ی خود در آن فرو...
-
چند نکته
پنجشنبه 31 تیرماه سال 1389 12:01
در نظر مردم سخن سنج قدر سخن بیش از گنج است . بزرگمهر در این دنیا از دو راه می توان موفق شد یا از هوش خود و یا از نادانی دیگران لابرویر آنکه به سرنوشت میهن و مردم سرزمین خویش بی انگیزه است ارزش یاد کردن ندارد اُرد بزرگ تمدن تنها زاییده اقتصاد برتر نیست در هنر و ادب و اخلاق هم باید متمدن بود و برتری داشت لویی پاستور با...
-
اعتقاد و نیاز
شنبه 26 تیرماه سال 1389 08:50
چه خـــوش است حال مرغی که قفس ندیده باشد ... هیچ گاه چشمانت را برای کسی که معنی نگاهت را نمی فهمد گریان مکن . قلبت را خالی نگه دار اگر روزی خواستی کسی را در قلبت جای دهی سعی کن که فقط یک نفر باشد . به او بگو که تورا بیشتر از خودم و کمتر از خدا دوست دارم زیرا به خدا اعتقاد دارم و به تو نیاز دارم تا وقتی قلب عریان کسی...
-
باران
جمعه 28 خردادماه سال 1389 14:10
باران ببار ای نم نم باران زمین خشک را تر کن سرود زندگی سر کن دلم تنگه ... دلم تنگه بخواب ، ای دختر نازم بروی سینه ی بازم که همچون سینه ی سازم همه ش سنگه... همه ش سنگه.... نشسته برف بر مویم شکسته صفحه ی رویم خدایا ! با چه کس گویم که سر تا پای این دنیا همه ش ننگه ... همه ش رنگه.....
-
خاطرات گذشته
جمعه 28 خردادماه سال 1389 13:59
خاطرات گذشته تا بدانند سرنوشتش را درچه مایه بر چه پایه باید نهاد تصمیم گرفت خاطرات گذشته اش را بنگارد و به خدمت سرنوشت سازانش بگمارد ... عجبا ! دید که در کلبه نگون بختش حتی برای نمونه یک مداد هم ندارد ! از انبار یک تاجر لوازم التحریر شبانه ، یک میلیون مداد به سرقت برد ! وتمامی یک میلیون مداد را تراشید چرا که می خواست...
-
مناجات
یکشنبه 23 خردادماه سال 1389 19:26
مناجات الا ! ای مهین مالک آسمانها کجا گیرم آخر سراغت کجایی ؟ غلام وفای تو بودم ، نبودم ؟ چرا با من با وفا ، بی وفایی ؟ چه سازم من آخر بدین زندگانی که ریبی است در بیکران بی ریایی چسان خلقت مهمل است اینکه روزم فنا کرد ، کام قدر ، بر قضایی ! بیا پس بگیر ، این حیاتی که دادی که مردم از این سرنوشت کذایی ! خداوندگارا ! اگر...
-
با خود هر روز تکرار کنیم
شنبه 22 خردادماه سال 1389 04:36
با خود هر روز تکرار کنیم زندگی زیباست من بهترین آفریده خدا هستم من خدا را همواره همراه خود دارم خدا مرا دوست دارد و از آفرینش من به خود می بالد من اشرف مخلوقات و مسجود فرشتگان هستم من هرآنچه را که بخواهم به دست می آورم من خوشبخت ترین انسان روی زمین هستم من به شعور نامحدود جهان متصل هستم من به تمامی رموز کائنات مسلط...
-
به یاد تو
چهارشنبه 19 خردادماه سال 1389 18:22
وقتی مهمان لحظه هایمان شدی، شادی را برایمان به ارمغان آوردی و شکوفه ی لبخند را بر روی لبانمان نشاندی ، اما افسوس ..... که نیامده رفتی و اشکهایمان را بر روی گونه های زرد و رنگ پریده مان را در لحظه ی وداع ندیدی ، دریغ ودرد که لحظات شاد چه زود گذرند واز آنها جز یاد و خاطره ای بر جای نمی ماند و ما در این لحظه بی حضور گرم...
-
نامه
سهشنبه 4 خردادماه سال 1389 01:27
دختـــــــرم ! طــرح چهـــره ات هنـــــوز روی هــــــولـه بــه جـــــای مـانـــــده یـادت هــم رفـت خـنـــــده ات را از آیـیــــــــنـه بــــــــــــــــرداری
-
مـعـبـــودا
دوشنبه 20 اردیبهشتماه سال 1389 00:02
در امتداد نگاه تو ، لحظـــه هــای انـتـظـــار شــکـسـتـه مـی شــود و بـغـض تـنـهـــایـی ام مـغـلــوب وجــود تـــو مـی شــود ای مـعـبـــــود !
-
خدایا
شنبه 18 اردیبهشتماه سال 1389 08:45
زحالا تا به فردا گویم اما زمیخانه دلی پر غصه دارم که می نوشم ولی می را بریزم از این دنیا به غیر از درد ندارم
-
خدای من
دوشنبه 13 اردیبهشتماه سال 1389 22:04
خـــــــدای مـن ! سـتایـش همیـشـه زیـبـنــده تـوسـت ، تـا ابـد کـه بی نهـایـت اسـت. خــــــدای مـن ! اگـر مـن را بـه جـرمــم بـگیــری ، تـو را بـه عـفــوت می گیـــرم. اگـر دسـت بـر گنــاهم بـگـذاری ، چنـگ در دامـن بـخشـشـت می زنـم. اگـر لغــزش هایـم را نـشـانـه بـگیــری، نـشـان از آمــرزشـت می گیــرم. اگـر بـه...
-
فـقــدان
چهارشنبه 8 اردیبهشتماه سال 1389 00:33
در فـقـدان ، یـا بـایـــد پــوســیـد ، یــا بــه اوج زنـدگـی دسـت یــافـت .ومـن در بـهــاری پـس از ســه ســال کــه از پـــروازت گــذشــتـه ، بـاغـچــه ی کـوچـــک جـــوهـر را بــرای کـشــت آمـــاده کـــرده ام ، بـرای ورود بــه ایـن بــاغـچــه از هـــریـک از در هــای شـعـر ، داســتـان ، و درد دل مـی خـواهــــــم وارد...
-
یــار بی وفـا
پنجشنبه 2 اردیبهشتماه سال 1389 18:00
چـنـــان زد آتـشــم بــا بـی وفـــــایی کــه بـیــــزارم دگــــر از آشـنایی می رسـد روزی کــه بی من لـحـظــه هـا را سـر کـنـی می رسـد روزی کــه مـــــرگ عـشـــق را بـــاور کـنـی می رسـد روزی کــه تـنـهـــــا در کـنـــــار عـکــس مـن نـامــــه هــای کـهـنـــه ام را مــو بــه مــو از بـــر کـنـی خدا حافظ
-
نکـتــــــه
سهشنبه 31 فروردینماه سال 1389 17:25
مــا لـعـبـتـگـــانـیـم وفـلـک لـعـبـت بـــاز از روی حـقـیـقـتــی نـه از روی مـجــاز یک چـنــد در ایـن بـســاط بـازی کــردیـم رفـتـیــم بـه صـنـدوق عـدم یـک یـک بــاز . حکیم عمر خیام»
-
الْهی
دوشنبه 30 فروردینماه سال 1389 17:03
الـهی چــه زیــبــــاسـت ایـــام دوســــتـان تــــو بـــا تـــو! چــه نـیـکــوسـت مـعـامـلـت ایـشــان در آرزوی دیـدار تـــو! چــه خـوش اسـت گـفـت وگـوی ایـشـان در راه جـسـتـجــــوی تـــو! وچـه بـزرگـوار اسـت روزگـار ایـشـان در سـر کـار تــــو! حـق یــارتـــــان
-
ایـــزدا
دوشنبه 30 فروردینماه سال 1389 16:26
مـن بـی تـــو دمـی قـــــــرار نـتــوانـــم کـــــرد احـســـان تـــــرا شــــــــمـار نـتــوانـــم کـــــرد گـــر بــر ســــر مـن زبــــان شــود هــر مـویـی یـک شــکـر تـو از هـــــزارنـتـــوانـــم کــــرد