انــوشـــه

یـــاد نــــامــه از یـگ گــــل پـرپـرشــده

انــوشـــه

یـــاد نــــامــه از یـگ گــــل پـرپـرشــده

زندگیم فنا شد

کاش باران می شدی یک لحظه بر این شوره زار

ادامه مطلب ...

دل کندن

جغدی روی کنگره های قدیمی دنیا نشسته بود. زندگی را تماشا می کرد.  

ادامه مطلب ...

ای دل

ای دل شکایتها مکن تا نشنود دلدار من
ای دل نمی ترسی مگر ،  از یار بی زنهار من

ادامه مطلب ...

دوست

تا پرده‌ی عاشقانه بشناخته‌ایم                    

 از روی طرب پرده برانداختیم 


با مطرب عشق چنگ خود در زده‌ایم         

همچون دف و نای هردو در ساخته‌ایم 


مولانا

نیاز

در آن سوی دیوار های زمان و مکان

ادامه مطلب ...