کاش باران می شدی یک لحظه بر این شوره زار
جغدی روی کنگره های قدیمی دنیا نشسته بود. زندگی را تماشا می کرد.
ادامه مطلب ...
ای دل شکایتها مکن تا نشنود دلدار منای دل نمی ترسی مگر ، از یار بی زنهار من
تا پردهی عاشقانه بشناختهایم
از روی طرب پرده برانداختیم
با مطرب عشق چنگ خود در زدهایم
همچون دف و نای هردو در ساختهایم
مولانا
در آن سوی دیوار های زمان و مکان