-
ثناگویی امیر دزدان
جمعه 1 اسفندماه سال 1393 22:49
شاعری پیش امیر دزدان رفت و ثنایی بر او بگفت. فرمود تا جامه ازو برکنند و از ده به در کنند. مسکین، برهنه به سرما همی رفت... سگان در قفای وی افتادند. خواست تا سنگی بردارد و سگان را دفع کند. در زمین یخ گرفته بود. عاجز شد، گفت: این چه حرامزاده مردمانند، سگ را گشاده اند و سنگ را بسته! امیر از غرفه بدید و بشنید و بخندید،...
-
ای دوست
پنجشنبه 11 دیماه سال 1393 00:30
رفت که رفت نماند که نماند نبود که نبود ندید که ندید خودت را در آینه نگاه کن مرور کن هرروز را مرور کن از خود گذشتن هایت را مرور کن باورهایِ زیرِ پا لِه شده ات را مرور کن که چندین بار برایِ خندیدنش با بغض خندیدی مرور کن چندین بار راهی را رفتی که همیشه ترس و واهمه از آن داشتی مرور کن چندین خطِ قرمزِ خودت را برایِ او سبز...
-
ای دوست
شنبه 24 آبانماه سال 1393 23:49
ای دریغا روح قدسی کز همه پوشیده است پس که دیده ست روی او ونام او پوشیده است هرکه بینــــد در زمــان از حسن او کافر شود ای دریغـــا کاین شریعت گفت ما ببریده است کون وکان برهم زن واز خودبرون شو تا رسی کاین چنین جایی خدا از دو جهان بگزیده است
-
ای دوست
چهارشنبه 4 تیرماه سال 1393 17:52
چرا تو ای شکسته دل خدا خدا نمی کنی ؟ خدای « چاره ساز » را چرا صدا نمی کنی ؟ به هر لب دعای تو فرشته بوسه می زند برای درد بی امان چرا دعا نمی کنی ؟ ز پرنیان بسترت شبی جدا نبوده ای پرند خواب را زخود چرا جدا نمی کنی؟ به قطره قطره اشک تو خدا نظاره می کند به وقت گریه ها چرا خدا خدا نمی کنی ؟ سحر ز باغ ناله ها گل مراد می دهد...
-
زمستون
شنبه 14 دیماه سال 1392 17:12
زمستون تن عریون باغچه چون بیابون درختا با پاهای برهنه زیر بارون نمیدونی تو که عاشق نبودی چه سخته مرگ گل برای گلدون گل و گلدون چه شبها نشستن بی بهانه واسه هم قصه گفتن عاشقانه چه تلخه چه تلخه باید تنها بمونه قلب گلدون مثل من که بی تو نشستم زیر بارون زمستون زمستون برای تو قشنگه پشت شیشه بهار زمستونها برای تو همیشه تو مثل...
-
ای زمان
پنجشنبه 12 دیماه سال 1392 14:48
کهکشانها کو زمینم؟ زمین کو وطنم؟ وطن کو خانه ام؟ خانه کو مادرم؟ مادر کو کبوترانم؟ من گم شدم در تو یا تو گم شدی در من ای زمان؟ ...
-
ی دوست
دوشنبه 18 آذرماه سال 1392 14:21
ای صبح نه آبی ،نه سپیدیم هنوز در شهر امیــــد ، ناامیـــدیم هنوز دیدی که چه کرد دست شب با من و تو؟ در باز و به دنبال کلیـــــــــــدیم هنـــــــوز
-
ای دوست
شنبه 6 مهرماه سال 1392 18:47
امشب ای ماه، به درد دل من تسکینی آخر ای ماه تو ، همدرد من مسکینی کاهش جان تو من دارم و من می دانم که تو از دوری خورشید ،چه ها می بینی تو هم ای بادیه پیمای محبت ، چون من سر راحت ننهادی به سر بالینی هر شب از حسرت ماهی ، غم از دل شویند امشب ای مه تو هم از طالع من غمگینی من مگر طالع خود در تو توانم دیدن که تو هم آیینه ی...
-
راه و رسم عاشقی
پنجشنبه 17 مردادماه سال 1392 23:23
من یک عمر به خدا دروغ گفتم و خدا هیچ گاه به خاطر دروغ هایم مرا تنبیه نکرد. می توانست، اما رسوایم نساخت و مرا مورد قضاوت قرار نداد. هر آن چه گفتم باور کرد و هر بهانه ای آوردم پذیرفت. هر چه خواستم عطا کرد و هرگاه خواندمش حاضر شد اما من! هرگز حرف خدا را باور نکردم، وعده هایش را شنیدم اما نپذیرفتم چشم هایم را بستم تا خدا...
-
عید فطر مبارک
پنجشنبه 17 مردادماه سال 1392 20:56
عید سعید فطر و پایان ماه صیام بخواهیم از خدای ذو الجلال و الکرام که تا سال آینده، صفا و پاکی دل حفظ بشه و نباشیم از انسانهای غافل
-
بهار قران
شنبه 22 تیرماه سال 1392 16:56
تصمیم گرفته ام و می خواهم هر روز چند صفحه قرآن، با معنی بخوانم، می خواهم به خودم اجازه دهم که قرآن در من اثر کند، می خواهم امسال شروعی شود برای این که در تمام سال قرآن بخوانم. هر سال از دیگران می شنوم قرآن خواندن باید با تدبر و اندیشه باشد، از شما چه پنهان که گاهی در مهمانی ها یا در جمع دوستان همین نکته را با لحنی...
-
عید مبعث
جمعه 17 خردادماه سال 1392 12:32
آن عید قربان را بگو وان شمع قرآن را بگو وان فخر رضوان را بگو مستان سلامت می کنند
-
تلقین
سهشنبه 3 اردیبهشتماه سال 1392 22:58
شخصی سر کلاس ریاضی خوابش برد. زنگ را زدند بیدار شد و با عجله دو مسئله را که روی تخته سیاه نوشته شده بود یادداشت کرد و با این «باور» که استاد آنرا به عنوان تکلیف منزل داده است به منزل برد و تمام آنروز و آن شب برای حل کردن آنها فکر کرد. هیچیک را نتوانست حل کند. اما طی هفته دست از کوشش برنداشت. سرانجام یکی از آنها را حل...
-
چگونه ایم ؟
چهارشنبه 23 اسفندماه سال 1391 00:21
پسر :پدر چه می نویسی ؟ پدر :درباره تو پسرم، اما مهمتر از آنچه می نویسم، مدادی است که Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4 با آن می نویسم. میخواهم وقتی بزرگ شدی، مثل این مداد بشوی . پسرک با تعجب به مداد نگاه کرد و چیزخاصی در آن ندید و گفت : اما این هم مثل بقیه مداد هایی است که دیده...
-
الهی
جمعه 11 اسفندماه سال 1391 22:48
هنگامی دستم را دراز کردم که دستی نبود . هنگامی لب به زمزمه گشودم که مخاطبی نداشتم وهنگامی تشنه ی آتش شدم که در برابرم دریا بود و دریا ودریا...!!
-
ای دوست
جمعه 11 اسفندماه سال 1391 22:31
رفتیم و نشد کس خبر از راز دل ما با نغمه ی کس راست نشد ساز دل ما صد دام نهادند و به یک بند نیفتاد شهباز ، سبک سیر فلک تاز ، دل ما چشم طمع از ملک جهان ، کنده رفتیم این طعمه نشد ، در خور شهباز دل ما اسرار جهان ، می شنوی پرده به پرده گر گوش دهی باز ، به آواز دل ما با این همه آوازه ز مرغان چمن نیست یک طایر خوش نغمه ، هم...
-
فریاد
پنجشنبه 26 بهمنماه سال 1391 23:51
خانهام آتش گرفتهست، آتشی جانسوز هر طرف میسوزد این آتش پردهها و فرشها را ، تارشان با پود من به هر سو میدوم گریان در لهیب آتش پر دود وز میان خندههایم تلخ و خروش گریهام ناشاد از دورن خستهی سوزان میکنم فریاد، ای فریاد! ای فریاد ! خانهام آتش گرفتهست، آتشی بیرحم همچنان میسوزد این آتش نقشهایی را که من بستم به...
-
یاد باد
یکشنبه 10 دیماه سال 1391 21:19
یاد باد آن که سر کوى توام منزل بود دیده را روشنى از خاک درت حاصل بود راست چون سوسن و گل از اثر صحبت پاک بر زبان بود مرا آنچه ترا در دل بود دل چو از پیر خرد نقل معانى مى کرد عشق مى گفت به شرح آنچه برو مشکل بود در دلم بود که بى دوست نباشم هرگز چه توان کرد که سعى من و دل باطل بود دوش بر یاد حریفان به خرابات شدم خم مى...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 2 آذرماه سال 1391 20:07
عزم آن دارم که امشب نیمه مست پــــای کــــوبــــان کــــوزه دردی بــه دست ســـــر بـــــه بـــازار قلنـــــدر بـــــر نهـــــم پس بــه یــک ساعت ببــازم هرچه هست ــــــــــــــــــــــ تا کی از تزویر باشم رهنمای تا کی از پندار باشم خود پرست پرده پندار میباید درید توبه تزویر میباید شکست ساقیا در ده شرابی دلگشای هین که...
-
فراق
دوشنبه 15 آبانماه سال 1391 19:02
شب فراق که داند که تا سحر چند است مگر کسی که به زندان عشق دربند است گرفتم از غم دل راه بوستان گیرم کدام سرو به بالای دوست مانند است پیام من که رساند به یار مهرگسل که برشکستی و ما را هنوز پیوند است قسم به جان تو گفتن طریق عزت نیست به خاک پای تو وان هم عظیم سوگند است که با شکستن پیمان و برگرفتن دل هنوز دیده به دیدارت...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 23 شهریورماه سال 1391 20:33
خداوندا دستانم خالی و دلم غرق در آرزوست یا با قدرت بیکرانت دستانم را توانا گردان یا دلم را از آرزوهای دست نیافتنی خالی کن
-
تو
شنبه 14 مردادماه سال 1391 17:42
قطعا روزی صدایم را خواهی شنید... روزی که نه صدا اهمیت دارد نه روز.. حسین پناهی
-
تلخ
پنجشنبه 8 تیرماه سال 1391 23:54
چه تلخ است دیدن پر خویش بر تیر آغشته به خون خویش ،بگذریم... . چه تلخ است دیدن پر خویش بر تیر آغشته به خون خویش ،بگذریم... . همه بر تلخی کاممان واقفیم.بیماری که از درد بر خود می پیچد را یاد درد که درمان نیست. باید بر بالینش نشست و دوایش داد . زخمش را مرهمی نهاد . پس پی مرهمش رفتیم. ا ما هر چه بیشتر گشتیم کمتر یافتیم....
-
چه عحب !!
دوشنبه 11 اردیبهشتماه سال 1391 17:18
همه را بیازمودم ز تو خوشترم نیامد چو فرو شدم به دریا چو تو گوهرم نیامد همه را بیازمودم ز تو خوشترم نیامد چو فرو شدم به دریا چو تو گوهرم نیامد سر خنبها گشادم ز هزار خم چشیدم چو شراب سرکش تو به لب و سرم نیامد که سمن بری لطیفی چو تو در برم نیامد ز پیت مراد خود را دو سه روز ترک کردم چه مراد ماند زان پس که میسرم نیامد دو...
-
حکایت زندگی
یکشنبه 3 اردیبهشتماه سال 1391 23:43
حکایت زندگی ما به کسی میماند که : در جادهای زیبا در حالیکه اطرافش را گندمزار خرم احاطه کرده است و آفتاب گرم و دلپذیر بر پوستش میتابد، در حرکت است و او به جای بودن با این همه شگفتی دور و بر، به مقصد، به طول مسیر، به رسیدن، به آینده، و به ................ میاندیشد.
-
زندگیم فنا شد
یکشنبه 3 اردیبهشتماه سال 1391 23:28
کاش باران می شدی یک لحظه بر این شوره زار من برای عشق ورزیدن کمی دیرآمدم من پر از دردم غریبم سخت دلگیر آمدم کاش باران می شدی یک لحظه براین شوره زار کاش من هرگز نبودم ازنگاهت شرمسار خوب می دانی اسیرم درخم گیسوی عشق زندگی رامی دهم تنها به تارموی عشق زندگی یعنی ملامت زندگی یعنی عذاب عشق دیگرهیچ یعنی یک سوال بی جواب خوب می...
-
دل کندن
دوشنبه 22 اسفندماه سال 1390 20:07
جغدی روی کنگره های قدیمی دنیا نشسته بود. زندگی را تماشا می کرد. جغدی روی کنگره های قدیمی دنیا نشسته بود. زندگی را تماشا می کرد. رفتن و ردپای آن را. و آدم هایی را می دید که به سنگ و ستون، به در و دیوار دل می بندند. جغد اما می دانست که سنگ ها ترک می خورند، ستون ها فرو می ریزند، درها می شکنند و دیوارها خراب می شوند. او...
-
ای دل
شنبه 1 بهمنماه سال 1390 18:09
ای دل شکایتها مکن تا نشنود دلدار من ای دل نمی ترسی مگر ، از یار بی زنهار من ای دل شکایتها مکن تا نشنود دلدار من ای دل نمی ترسی مگر ، از یار بی زنهار من مولانا گفتم منم در دام تو ، چون گم شوم بی جام تو بفروش یک جامم به جان، وانگه ببین بازار من گفتا :مباش اندر جهان تا روی من بینی عیان خواهی چنین گم شو ،چنان در نفی خود...
-
دوست
یکشنبه 24 مهرماه سال 1390 23:51
تا پردهی عاشقانه بشناختهایم از روی طرب پرده برانداختیم با مطرب عشق چنگ خود در زدهایم همچون دف و نای هردو در ساختهایم مولانا
-
نیاز
یکشنبه 24 مهرماه سال 1390 23:38
در آن سوی دیوار های زمان و مکان در آن سوی دیوار های زمان و مکان شهری است به نام شهر احد تنها راه ورود به آن مردن است تنها رنگ آن بیرنگی تنها قانون آن عشق در آنجا روزها همه عید اند و اضداد در آشتی آب آن آب حیات است و نان آن نور در میدان مرکزی آن حوضی است با فواره ای از اساطیر زمان و ساکنان آن پس از وضو گرفتن در آب آن...